در ۱ /۲/ ۱۳۳۷ هجری شمسی عباسقلی منفردی و گلثومه خوشی دومین فرزند خود را از خدا هدیه گرفتند و نام اورا قنبرعلی گذاشتند. قنبرعلی با ۳برادر و ۳ خواهرش در روستای خندقلو در ۱۶کیلومتری بجنورد زندگی میکردند. شغل پدر کشاورزی و دامداری بود و پسرها و حتی دخترها و نیز مادر خانواده پس از فراغت از کارهای منزل، در کارها به پدر کمک میکردند.هنگامیکه قنبرعلی هفت ساله شد به مدرسه ای در روستای مجاور رفت .در مکتب خانه ای که آنجا بود خواندن قران را آموخت. خواهر و برادرانش را دوست می داشت و خیلی وقتها گوشت غذایش را نمی خورد و به آنها میداد.کمی بزرگتر که شد و با جور و ستم پهلوی آشنا شد بذر نفرت از حکومت پهلوی در نهادش پاشیده شد و روز به روز در تمام وجودش ریشه می دواند.هنگامیکه در بجنورد راهپیمای های ضدرژیم برگزار می شد شرکت می کرد.

دوران سربازی

زمانیکه ۱۸ ساله شد با وجود نفرتش از رژیم فاسق آماده رفتن به سربازی شد. دو ماه آموزشی را در چهل دختر اهواز گذراند. چند ماهی نگذشته بود که امام خمینی فتوا دادند که سربازها پادگانها را خالی کنند . او و بسیاری از سربازانی که پیام را دریافت کرده بودند از پادگان فرار کردند .به تهران آمد و در تظاهرات ضد حکومت شرکت می کرد. برای امرار معاش به دماوند رفت و شروع به کار کردن کرد.بعد از آنکه انقلاب به لطف خدا و خون شهدای انقلاب به پیروزی رسید امام دوباره پیامی خطاب به سربازها فرستادند تا آنان به پادگان بازگردند. این بار نیز به فرمان امامش لبیک گفت و به اهواز بازگشت و سربازی اش را به پایان رساند.

دوره آموزش نظامی

در غرب کشور جنگهای پارتیزانی شکل گرفته بود. او در حالیکه خبرهای ناگواری درباره فعالیت کموله و دموکرات می شنوید دیگر نمی توانست در روستا دوام بیاورد .به همین خاطر در اواخر سال ۶۰ وارد سپاه شد. دوره آموزشی را در تهران ،پادگان امام حسین گذراند. این دوره آموزشی بسیار سخت و دشوار بود . پس از پایان دوره آموزشی ،شهید بروجردی فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا ، موقعیت و شرایط جنگ پارتیزانی را برای نیروها تشریح کرد و آنها را به وضعیت جنگ کردستان واقف کرد. عده ای با شنیدن وحشیگری های کموله و دموکرات نتوانستند بر ترس خود غلبه کنند به همین خاطر پادگان را به قصد شهر و دیارشان ترک کردند.ولی وی به همراه تعداد زیادی از دوستان خراسانی اش استوار ماندند و گفته های شهید بروجردی انها را برای مبارزه با منافقین راسخ تر کرد و در تیپ ویژه شهدا سازماندهی شدند. آموزش های سخت نظامی از جمله راه رفتن روی سنگهای داغ و شنا در سد لتیان آنها را برای جنگهای سخت و دشوار آماده کرده بود. مدت زمان ماموریت آنهادر کردستان یکسال بود.

دفاع در کردستان

اولین عملیات آنها در کردستان، آزادسازی سد بوکان بود .مسافت ۹۰ کیلومتری پیرانشهرسردشت و مهاباد بوکان جنگلی بود . عملیات درمرداد سال ۶۱ آغاز شد و ۴ ماه بطول انجامید .عملیات بسیار دشوار بود . شهید کاوه،فرمانده تیپ به رزمندگان قول داده بود در صورت پیروزی آنها را به دیدار امام می برد. این وعده سختی عملیات را برایشان هموار کرده بود. عملیاتهای زیادی در طی هفته انجام می شد گاه هفته ای ۳ بار عملیات داشتند. منفردی فردی شجاع و جسور بود. او به همراه دوست و فرمانده اش شهید یزدانی همواره در جنگهای مختلف شرکت می کردند و برای کشورشان پیروزی به ارمغان می آوردند. وی به علت تدبیر جنگی و شجاعت زایدالوصفی که داشت معاون شهید یزدانی در گردان امام حسین در تیپ ویژه شهدا شده بود. در عملیاتها از ناحیه ی سر، دست و پا، ران و شانه مجروح شده بود ولی این مجروحیتها باعث کناره گیری از جنگ و مرخصی های طولانی مدت نمی شد و حتی زمانیکه تیر به سرش اصابت کرده بود در حالیکه خون بروی صورتش جاری بود دشمن را تعقیب می کرد. هنگام استراحت با همان لباسهای نظامی می خوابید و گاها” پوتینها را از پا در نمی آورد و همیشه آماده رزم بود.او در عملیاتهای زیادی حضور داشت ، می دانست اگر با ضد کمین دشمن مواجه شود یا در محاصره دشمن قرار بگیرد چگونه نیروها را بسلامت از معرکه نجات دهد و پیروز میدان باشد.از جمله عملیاتهای که وی شرکت کرده است عبارتند از: پاکسازی جنگل آلباتان در مرداد سال ۶۱ ،کربلای ۲، والفجر ۲ در ۶۲/۴/۲۹ ،‌حاج عمران، بست و هرمیدول، سپه کان، لیلة القدر در تاریخ ۶۳/۳/۱۹، لندی شیخان که جانشین فرمانده بود. باشماخ، جمیلان و فتح از دیگر عملیاتهای بود که وی رشادت آفرینی کرده است. با وجود آنکه در سال ۶۲ مدت ماموریت آنها در کردستان به اتمام رسیده بود اما منفردی و بسیاری دیگر از رزمندگان ماموریتشان را تمدید کردند.

شهادت

در زمستان سال ۶۳ پس از آنکه اعلام شد کردستان شبانه روزی شده، پیش بینی شد که ضدانقلاب دست به شورش بزند.به همین خاطر، تدابیر لازم اتخاذ شده بود. بدین منظور گردانهای تیپ به محله های مختلفی انتقال داده شدند تا هر حرکتی که از سوی ضد انقلاب صورت گیرد را بسرعت سرکوب کنند. گردان شهید یزدانی و شهید منفردی در ارومیه مستقر شدند. پس از سه چهار روز شهید کاوه خبر داد که کموله و دموکرات در گردنه قزچی جلوی تردد ماشینها را گرفته و هر سربازی را که سوار ماشین بوده را به اسارت برده اند.دشمن ۵ یا ۸ سرباز را اسیر گرفته بودند و باعث رعب و وحشت مردم شده بودند .کاوه از فرماند ه ها و معاونین خواسته بود تا همان شب خود را به سرو برسانند. پیش از صبح کاوه نیز به آنها ملحق شد. او نمی خواست اجازه دهد تا ضد انقلاب اسرار را از مرز خارج کند و می خواست جلوی تبلیغات منفی آنها را بگیرد. پس از بررسی شرایط بر روی نقشه، کاوه تشخیص داد که ضد انقلاب بسوی روستای جتر حرکت کرده است. در تاریخ ۶۳/۱۵/۱۰ آنان نیز به تعقیب آنان رفتند. وقتی به محل رسیدند ادوات را در مکانی مناسب مستقر کردند. گردان امام حسن سه گروهان داشت که شهید کاوه سه ماموریت به انها داده بود. گروهان اول به فرماندهی شهید یزدانی بود که می بایست ارتفاعات مشرف به جتر را تصرف می کرد.به شهید منفردی ماموریت داده شد تا با فاصله ۵۰۰ متری از روستا، خود و افرادش را در میان درختها پنهان کنند تا اگر عده ای خواستند فرار کنندبا آنها بجنگند.گروه سوم به فرماندهی صلاحی مسئول پاکسازی خانه به خانه روستا بودند. پاکسازی از اولین خانه که در بلندترین نقطه قرار داشت آغاز شد.پس از پاکسازی اولین خانه، ضد انقلاب متوجه حضور آنها شد و جنگ شدیدی شکل گرفت. دشمن که شرایط را نامساعد دید به سمت ارتفاعات حرکت کردند ولی در آنجا با نیروهای یزدانی مواجه شدند و به ناچار عقب نشینی کردند. یزدانی در این عملیات شهید شد. وقتی ضد انقلابیون به روستا بازگشت و دوباره با نیروهای مستقر در روستا برخورد کرد به سوی راه فرار دیگری که از قبل منفردی در آنجا کمین گرفته بود گریختند. در آنجا نیز جنگ شدید و تن به تنی صورت گرفت و بخش اعظم دشمن به درک واصل شدند و اسرا آزاد گشتند. متاسفانه در این نبرد تن به تن، قنبرعلی منفردی با تیر خلاص یک دموکرات به شهادت رسید. به لطف خدا قاتل شهید منفردی دستگیر شد و او را به همان روشی که منفردی را به شهادت رسانده بود به درک واصل کردند. پیکر شهید قربانعلی منفردی، فرمانده گردان امام حسن را در زادگاهش، روستای خندقلو به خاک سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

وصیت نامه:

بنام پرودگار شهدای راستین بلی برادران و خواهران آنانکه در راه خدا جهاد کردند و کشته شده اند مرده مپندارید آنان زنده اند و در نزد خدای خودشان روزی می خورند.
با سلام به پیشگاه حجت ابن الحسن العسگری حضرت مهدی قائم (عج) امام زمان منجی عالم بشریت و نائب بر حقش بت شکن زمان و عظیم الشان ملت شهید پرور و قلب تپنده امت روح الله الموسوی الخمینی و با درود فراوان به ایثارگران راه حق ،راه آزادی،راه پیروزی مستضعفین بر مستکبرین رزمندگان غیور و توانا و جان برکفان تاریخ چه در افغانستان مظلو م و چه در لبنان و چه در ایران عزیز که برای حفظ و حراست از نوامیس و از مرزهای اسلام و کشورهای اسلامی و تداوم بخشیدن به آرمانهای اسلامی در جبهه های حق علیه باطل قد علم کرده و لباس رزم را بر تن پوشیده و هستی و نیستی خود را بر کف دست تقدیم نهاده و تقدیم به آرمانهای اسلامی می کنند و نبرد را تا آخرین نفس و قطره خون در بدن ادامه می دهند و سلام بر شهیدان راه آزادگی و گلگون کفنان راه تاریخ و انقلاب که جان خود را در این راه نثار کردند و به اهداف اسلامی تداوم بخشیدند.پروردگارا درجه شهادت این عزیزان عالی است متعالی بگردان .
_ پیام(حدیث بیداری):
برادران گرامی اینجانب مثل سایر برادران که جان عزیز خود را در این راه نثار کردند برای ادامه راه آنها و تداوم بخشیدن به راه شهیدان و راه آزادی و به دفاع از حقوق مسلمین جهان و از مرزهای کشور و حفظ و حراست از آنها و نوامیس مسلمانان پای خود را در عرصه میدان نبرد گذاشتم و مشغول نبرد با صدامیان کفر پیشه و پلیدان فاسد شدم.و به ندای امام،آیا کسی هست مرا یاری کند لبیک گفتم و به سوی جبهه شتافتم تاپیام آزادی را همراه با پیروزی بیاورم و امیدوارم که با ضربات پی در پی که بر پیکر این پلیدان فاسد تاریخ در این برهه از زمان به دست توانای رزمندگان جان برکف غیور و دلیر وارد می آید امیدوارم که بزودی زود راه بسته شده کربلای حسین (ع) باز گردد ،که آرزوی هر فرد مسلمان و شما پدران و مادران گرامی بخصوص شیعیان جهان این است و شما در راهی آزاد به کربلای ابا عبدالحسین (ع) جهت زیارت تشریف برده و قبر شش گوشه ابا عبدالله الحسین را در بغل گرفته و برای کسانی که در راه به کربلا آمدن به لقا الله پیوستن دعا کنید .برادران وخواهران پیام من این است که در عبادت روزمره خود از پروردگار خویش بخواهید تا این حاجت را بر آورده سازد و دعا به جان امام فراموش نشود.

((خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ))