آقای خرمی(هم رزم شهید):
روزی از آموزش نیروهای بسیجی روستای گیفان (در اطراف بجنورد) همراه با علی رمضانی و دو تن از دوستانش به نامهای آقایان قائمی و نیاوند بر می گشتند. در بین راه به چشمه آبی می رسند .پیاده می شوند تا آبی بنوشند. در همین زمان دوستان علی تصمیم می گیرند با او شوخی کنند.پس سوار ماشین میشوند و حرکت می کنند. آنان بر آن باورند که علی پی آنها خواهد دوید اما پس از طی ۴۰۰-۵۰۰ متر می بینند که علی از جایش حرکت نکرده است. با دیدن این صحنه مجبور میشوند برگردند و علی را سوار کنند. وقتی به او می رسند علی نیز برای شوخی با آنها چند قدمی عقب برگشت.