سردار رشید اسلام شهید حاج مهدی وحیدی فرزند رضا در سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی ومتدین در شهرستان آشخانه متولد شد واز همان دوران کودکی ونوجوانی روح اسلامی، معنوی وخداپرستی برضمیر باطنش حکومت می کرد.در مراسم عزاداری سالار شهیدان و ائمه معصومین به نوحه خوانی و مدیحه سرایی می پرداخت. وی که نامش مهدی بود علاقه بسیار زیادی به حضرت مهدی (عج) داشت و در هنگام خواندن دعای کمیل و سایر ادعیه مرتباً با صدای بلند مولایش را می خواند. صدای استغاثه و ناله اش قلب ها را می لرزاند و اشکهایش چون قطرات باران بر گونه هایش سرازیر می گشت. دوران تحصیل خود را تا سوم راهنمایی در آشخانه ودوره متوسطه را دربجنورد طی نمود. این دوران که مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی بود، شجاعانه و گستاخانه به مبارزه با مظاهر طاغوت پرداخت. بارها در قبل از انقلاب در جلسات و مجالس مختلف صحبت هایی علیه نظام منفور پهلوی ایراد نمود و با همکاری و همگامی با دیگر انقلابیون بطور دائم در انهدام رژیم طاغوت تلاش می نمود تا اینکه انقلاب به ثمر رسید. اگرچه انقلاب به پیروزی رسید و حکومت طاغوت سرنگون شد ، اما او مسئولیتش پایان نیافت بلکه دوچندان شد. هنوز چند ماهی بیشتر از انقلاب نمی گذشت که با درک مسئولیت خطیر خویش پاسداری از انقلاب را وظیفه خود دانست. در آشخانه کمیته ای را بنا نهاد که در ابتدا تعداد پاسدارهایش از انگشتان دست هم تجاوز نمی کرد. با ایجاد یک مرکز قدرت تشکیلاتی، فعالیت خود را بر علیه ضد انقلابیون ، ساواکی ها ، خوانین ، اشرار ، منافقین و … شکل داد. دوستانی که او را می شناختند می دانستند که او فردی سخت کوش و خستگی ناپذیر بود و در مدتی که ایشان عهده دار مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی آشخانه بود خدمات بسیار شایانی انجام داد که جلوه ها و نمودهایش در منطقه مشهود بود. وی برای اولین بار در سال ۱۳۵۹ در جهاد مقدس علیه کفار بعثی شرکت نمود و پس از آن بارها در جبهه نبرد اسلامیان علیه کفار حضور پیدا کرد. مسئولینی که در جبهه بودند بخاطر لیاقت و شایستگی که از ایشان دیدند برای بار اول ایشان را در سمت معاونت فرماندهی گروهان منصوب و بخاطر شهامت ها ، رشادت ها و کاردانی هایی که پی در پی از خود نشان داد به سمت های “فرماندهی گروهان” ، “معاونت گردان” ،”فرماندهی گردان” و آخرین بار “معاونت تیپ” ارتقاء یافت. وی در عملیات های مختلف بطور مکرر شرکت داشت و همیشه نیروهای تحت فرماندهی او در نوک پیکان حملات قوای اسلام ، سینه لشکریان کفر را می شکافت. او خیلی به امام عشق می ورزید و کلام امام را همیشه آویزه گوش قرار می داد. چون حضرت امام خمینی جبهه را دانشگاه معرفت و خودسازی خوانده بود، وی نیز عامل به گفتار امام و مرادش بود ، به حضور در صحنه پیکار حق علیه باطل و در دانشگاه خداشناسی و خود شناسی عشق می ورزید. به راستی که سراسر وجودش عشق بود. عشق به معبود ، عشق به رب، عشق به مولا و معشوقش. شاید شنیده باشید این کلام حضرت حق را که :”من طلبنی وجدنی ، و من وجدنی عرفنی، ومن عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته، ومن عشقته قتلته، ومن قتلته …” آری مگر میشود او که چون شمع در هجران معشوقش می سوخت ، آن که معشوقش را طلب می کرد به آن نرسد. او عاشق بود و چون عاشق بود معشوق او را به حضور پذیرفت اما چه پذیرفتنی؟! پذیرشی ایده آل و در کمال مطلوب. روحش در نبرد خونین بدر به سوی ملکوت اعلی پرواز نمود و جسم مطهرش در سرزمین گرم خوزستان در بستر زمین آرمیده است. آه چه عظمتی داشت این شهید و دیگر شهدا ، چه زبانی است که بتواند اسرار و خفیات بین عاشق و معشوق را بیان کند، مگر قابل بیان است؟ ، زبان از گفتن قاصر است و قلم بر نوشتن ناتوان. چرا که او طی طریقی کرده و مراحل سیر و سلوک را در فرصت اندک پیموده بود. او حضور دل پیدا کرده و سخن گفتن و حالات و رفتارش روحانی شده بود. شهید در آخرین نبردش در جنگ بدر همنام با غزوه بدر رسول ا… (ص) شرکت داشت . همان بدری که پیامبر گرامی به پیروان و اصحاب خودش دستور داد که راه را بر مشرکین و کفار قریش ببندند و آن عظمت و افتخار را برای اسلام کسب کردند. جنگ ماهم ادامه همان مبارزه انبیاء و اولیاء ا… است . سرانجام پس از ماه ها رشادت و دلاوری در میادین دفاع مقدس علیه مزدوران بعثی عراق در فرجامی خونین در بیست و سوم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر درجزیره مجنون بر اثر اصابت تیر و ترکش خمپاره روح بلند و متعالیش از کالبد جسمانی اش که چون قفسی روح او را محبوس ساخته بود شوق پرواز گرفت و در جوار قرب الهی مسکن گزید.
از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر و یک فرزند دختر به یادگار مانده است.

وصیت نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

پدر عزیزم ، مادرم و همسر صبور و متعهد من که توانستى در نبود من صبرى زینبى علیه السلام داشته باشى.
امیدوارم در تحت توجهات ولى عصر امام زمان و نایب برحقش امام خمینى موفق و مؤید و پیروز باشید همسرم همچنان در تربیت فرزندان کوشا باش چون الان اسلام در خطر است و نیاز به خون دارد من نمى‌توانم حرکت کنم و بیایم اینجا ست که من باید انتخاب کنم یا در خانه زندگى عادى کردن و یا انتقام خون شهیدان را از شهید کشان تاریخ گرفتن است یا باید بشینیم و ذلیل باشیم و یا باید حراست کنیم و سرفراز باشیم بنابراین عزت را انتخاب و التماس دعا از شما دارم. زینب و هادى را با صبر زینبى تربیت صحیح اسلامى بدهید.
پدرعزیزم مطالبى را که در این دفتر نوشته‌ام پیام من به مردم است به برادرم بگوئید آنها را تدوین و به چاپ برسانید اگر برادر من هم شهید به برادر ابوالقاسم حسنى بدهید و ما را در (ناخوانا) تا نوشته‌ها را تدوین نماید پدر مهربانم وصى من شما هستید مطالبى را که مى‌نویسم کاملا دقت کنید و به کار ببندید .
۱ – مبلغ ۲۶۰۰۰ تومان از آن ۵۰/۰۰۰ تومان را که دارم به حساب ۱۰۰ امام واریز نمائید.
۲ – اگر کسى مراجعه و گفت پولى از من طلبکار است و از یاد من رفته است بدهید.
۳ – در مدتى که در آن منطقه مسئولیت داشتم امکان دارد کسى از من ناراحت شده باشد امیدوارم مرا ببخشند من مسئولیتم را انجام مى‌دادم .
۴ – در رابطه با همسرم هرچه شرع مقدس مى‌گوید عمل نمائید.
والسلام على من اتبع الهدى مهدى وحیدى